به گزارش شهرآرانیوز؛ مشهد، اطرافش و سرحدات خراسان در اواخر دوره قاجار روزگار عجیبی را میگذرانند؛ شیوع انواع بیماری، آفت خوردن هرساله محصولات کشاورزی و بیش از همه ناامنی، جان مردم را به لب میرساند و فریاد دادخواهیشان را میشود در اخبار منتشرشده در جراید آن دوران دید. یک روز افغانها از مرزها عبور میکنند و گلههای گوسفند آن مردم بیچاره را میدزدند و فرداروز گردنه گیرها جلوی راه زائران و مسافرانی را میگیرند که خود را به زحمت از کورهراهها گذر داده و به نزدیکی مشهد رساندهاند.
میان خبرها حتی چند گزارش از ناموسدزدی در دهات اطراف هم دیده میشود؛ جالبتر اینکه در میانه این ناامنیها و در مملکتی که صاحب ندارد، عدهای شرور دور هم جمع میشوند و دستههای بزرگ راهزنی شکل میدهند. بسیاری از این دستههای بزرگ راهزنی دستشان با نظمیهچیها و مأموران حفظ جان و مال مردم توی یک کاسه است؛ از رعیت میدزدند، بخشی از پولش را به چند سرباز میدهند و در یک زدوبند ساده، اسلحه میگیرند و هر روز قویتر و بیرحمتر از گذشته میشوند.
در اخبار این دوره، نامهای زیادی بهعنوان سردسته گروههای بزرگ راهزنی وجود دارد که یکی از آنان زلفو (بهاحتمال زیاد زلفعلی) است؛ زلفو سه برادر به نامهای علو، قمو و عطو دارد که با همدستی یکدیگر، برای چندسال در اطراف خراسان و مشهد دست به چپاول اموال مردم میزنند؛ چیزی شبیه برادران دالتون در کارتون «لوک خوششانس». سطرهای بعدی روایت دستگیری و اعدام این گروه راهزن معروف در مشهدِ اوایل قرن ۱۴ خورشیدی است.
تعداد دستههای راهزن در اواخر دوره قاجار و اوایل پهلوی آنقدر زیاد است که ایالت خراسان تصمیم میگیرد برای مقابله با آنها کمیسیونی تشکیل دهد و به این موضوع، بهصورت ویژه رسیدگی کند. روزنامه اطلاعات اواخر آذر ۱۳۰۵ خورشیدی مینویسد: «مطابق راپورتی که اداره حکومتی سیستان به آقای شوکتالملک داده است، برای رسیدگی به سرقتها و قتلهای واقع در سرحدات سیستان و افغانستان در اداره حکومتی سیستان، کمیسیونی مرکب از مأمورین دولتی تشکیل گردیده و به قضایای مربوطه رسیدگی مینمایند.»
اوایل مهر همین سال، اما نام یکی از راهزنان قدرتگرفته که پیش از آن مدام در مطبوعات تکرار میشد و مردم اطراف مشهد، قوچان و سرحدات خراسان از گزند او در امان نبودند با تیتر «یاران ذوالفقارخان اعدام شدند» دوباره تکرار میشود و لبخند را روی لب هرکسی که خواننده این خبر است، مینشاند؛ «چند نفر از اتباع ذوالفقارنام، سارق معروف که اخیرا دستگیر شده بودند، در ساعت ۹ صبح حسبالامر فرمانده لشکر اعدام گردیدند.»
دامنه این دست شرارتها آنقدر بالا میگیرد که حکومت همه توانش را صرف دستگیری راهزنان در کوهها و بیابانهای اطراف میکند. عجیب است، اما از سال ۱۳۰۵تا ۱۳۰۷ جراید خبرهای بسیاری از قتل و کشته شدن سربازهای حکومتی میدهند؛ سرهای بسیاری بریده میشود و چندنفری هم هنگام تعقیب راهزنان در کوهها گم میشوند و از سرما و گرسنگی جان میدهند.
اردیبهشت ۱۳۰۷، اما یک اتفاق عجیبتر رخ میدهد؛ سربازها قراولخانهها را برای تعقیب راهزنان خالی میکنند و تنها یک سرباز را برای نگهبانی میگمارند. دراینمیان هفت زندانی که متوجه خالی بودن قرارگاه میشوند، با شکستن حصارها و کشتن نگهبان بیچاره، آزاد، وارد خیابانهای مشهد میشوند.
این، اما پایان ماجرا نیست. در این دوران چهار برادر که بزرگ و رئیسشان زلفوست و باقی از او حساب میبرند، با جمع کردن دستهای بزرگ از راهزنان هرجنایتی که فکرش را بکنید مرتکب میشوند. قوای نظامی ویژهای برای آنها در نظر میگیرند، اما وقوع زلزله قوچان در خرداد ۱۳۰۸ کار را خراب میکند. نیروهای لشکر بهناچار به مناطق زلزلهزده اعزام میشوند و بهاینترتیب، راه برای زلفو و برادرانش هموارتر میشود. آنها سر راه کاروانها را میگیرند، به آبادیها میریزند و تا میتوانند قتل و غارت میکنند؛ دختر میبرند، گاو و گوسفند میدزدند و گوشواره از گوشها میکشند.
لابهلای اخبار زلزله شدید قوچان و تیترهایی مثل «دویست نفر در یک قریه زیر آوار ماندند»، «زمین شکاف خورد» و «بلای خانمانسوز زلزله بخشی از خراسان را در کام مرگ کشید» گاهی اسم زلفو و شرارتهایش -اگرچه کمرنگ- تکرار میشود. همین است که کسی درست نمیداند چه اتفاقی میافتد، اما در نیمه تیرماه سال ۱۳۰۸ یکباره خبر دستگیری زلفو در روزنامه اطلاعات منتشر میشود. لشکر که درگیر کمکسانی به زلزلهزدگان است و قدرتش آنقدر زیاد نیست که زلفو را دستگیر کند، پس چه اتفاقی افتاده است؟ عدو سبب خیر شده است.
ماجرا اینطور رقم میخورد که فرهادخان (یکیدیگر از راهزنان نامی این دوره) وقتی قدرتگیری روزافزون زلفو را میبیند، تاب نمیآورد و با او درگیر میشود و این درگیری محل اختفای آنان را لو میدهد و سبب دستگیری هر دو آنان میشود. جریده اطلاعات مینویسد: «زلفو نیز که سردسته اشرار و از طرف قوای نظامی موردتعقیب بود، اخیرا در نتیجه مصادمه با قوای نظامی و کسان فرهادخان تیرخورده، خودش با یک نفر دیگر دستگیر و بقیه متواری میشوند. این خبر دو روز است در شهر منتشر و از طرف اداره ساخلوی تأیید شده و گویا امروز آنها را به شهر وارد مینمایند.»
۱۸ تیرماه زلفو و چندتن از همدستانش را برای محاکمه به مشهد میآورند و برایش حکم اعدام صادر میکنند؛ «بر طبق اطلاعی که از مشهد واصل گردیده، زلفو که یکی از اشرار دزد و چندی بود مشغول راهزنی و سرقت بود و اخیرا خود و همدستانش به وسیله مأمورین نظامی دستگیر شدهاند، روز گذشته به مشهد جلب و توقیف گردیدهاند. از قراری که اطلاع میدهند، در نظر است مشارالیه را تحت استنطاق قرار دهند تا معلوم شود چه اشخاصی با مشارالیه همدست بوده و به او کمک میکردهاند و بعد، او و همدستانش را اعدام نمایند.»
بیست روز بعد، استنطاق تمام میشود و خبر اعدام زلفو رکورد فروش کاغذ اخبار در مشهد را میشکند. تیتر عیان و واضح است: «اعدام زلفو». باز هم اطلاعات مینویسد: «بر طبق تلگرافی که از مشهد واصل گردیده، پس از سه روز که زلفوی شریر و دزد معروف، تحتمحاکمه و استنطاق بود، دیروز قبلازظهر با حضور جمع کثیری از اهالی مقابل اداره ارکان حرب به دار مجازات آویخته شد. نعش زلفو تا مدتی بالای دار بود و بعد پایین آورده، دفن گردید. اهالی از مجازات این دزد که باعث زحمت دیگران است، خوشوقت و مسرور گردیدند.»
۱۰ روز بعد، سه نفر از راهزنان دسته زلفو هم پس از تعقیبوگریز بسیار دستگیر میشوند، اما هنوز تعدادی از آنان در کوههای اطراف پنهان هستند و بهاحتمال بسیار از برادران زلفو دستور میگیرند. بااینهمه حکومت مرکزی کوتاه نمیآید و حکم به دستگیری همه آنان میدهد. بالاخره ۱۰ مرداد ۱۳۰۸، به همت قوای نظامی، پنج نفر دیگر از اتباع زلفو هم دستگیر و برای محاکمه به قوچان برده میشوند.
۲۷ مرداد ۱۳۰۸ جراید شهر دوباره با این خبر، روی باجههای مطبوعاتی مینشینند: «راپورت واصله از مشهد حاکی است که برحسب حکم صادره از طرف فرماندهی لشکر شرق، موشینام بربری در چناران و دو نفر از اتباع زلفو که مرتکب شرارت و قتل گردیده بودند در قوچان اعدام شدند.»
با فرارسیدن شهریور، لشکر، نسخه همدستان زلفو را میپیچد و از این به بعد است که هر چندروز، خبر اعدام تعدادی از آنان در شهر میپیچد. ۶ شهریور۱۳۰۸؛ «در تعقیب سارقین: اطلاع واصله حاکی است چندنفر دزد بیابانگرد حومه خراسان که اطراف قوچان بودهاند، به طرف سبزوار فرار کرده و هنوز اطلاع صحیحی از موقع و مکان آنها در دست نیست. عده آنها سیزده نفر ولی همیشه فراری و متواری میباشند. قوای نظامی در تعقیب آنها میباشد. رجبعلی نام که از اتباع زلفو و بهشرارت اشتغال داشت، دستگیر و در اداره ساخلوی توقیف بود. مشارالیه چندروز قبل در درجز مقابل اداره امنیه به دار آویخته شد.»
۱۱ شهریور۱۳۰۸ خبر دستگیری قمرعلی، معروف به قمو که برادر زلفوست دوباره بحث پایان دادن به جولان اشرار در خراسان را داغ میکند؛ البته اینبار به جز قمو، اشرار بسیار دیگری هم دستگیر میشوند: «بهقرار اطلاع واصله، در نتیجه اقدام قشون شرق، به شرارت اشرار در حدود قوره و درجز بهکلی خاتمه داده شد و آخرین نفر از اشرار که باقی مانده بودند، دستگیر گردیدند.
قمو سردسته اشرار و برادر زلفو که پس از دستگیری و اعدام زلفو، با باقیماندگان دزدها مشغول شرارت شده بود هم جلب شده است؛ همچنین میرزامحمودنام درجزی دستگیر و به ارکان حرب مشهد اعزام گردید و نیز قربان بهادر و حسن سنگخاصی که از اشرار معروف بودند، با پنج سر بریده (هنگام دستگیری اشرار این پنج سر همراه آنان بوده است) وارد قوچان شدند؛ بنابراین بهکلی راهزنیهای این حدود خاتمه و امنیت کامل حکمفرما گردید. عموم اهالی این صفحه با وجد و شعف مخصوصی عملیات دولت را تقدیس میکنند.»
البته خبرنگار روزنامه اطلاعات که خبر دستگیری قمو را نوشته، کمی اغراق کرده است، چون هنوز دو برادر دیگر زلفو باقی مانده بودند و در اطراف مشهد حضور داشتند و منتظر فرصتی برای شرارت بودند. ۲۵ شهریور، اما خبر دستگیری کوچکترین برادر این دسته که نامش ا... قلی -معروف به علو- بود، شکست دارودسته اشرار را باورپذیرتر از همیشه میکند.
روزنامه اطلاعات مینویسد که با دستگیری علو یک برادر متواری میشود و هنوز از سرنوشتش خبری نیست. گویا در این روز علو و باقیماندگان دارودسته زلفو، در منطقهای به نام کوهنعلداغ محاصره و پس از زدوخوردی جزئی با مأموران، تسلیم میشوند: «علو، برادر زلفو که مدتها بهشرارت اشتغال داشت، اخیرا بر اثر تعقیب متوالی مأمورین ساخلو قوچان و امنیه در قوشخانه تسلیم و اسلحه خود را تحویل مأمورین نموده و از طرف امارت لشکر شرق به او تأمین داده شده است.»
حالا تنها میماند عطاعلی، معروف به عطو، آخرین برادر دستگیر نشده زلفو. قوای نظامی همه کوههای خراسان را بهدنبال او زیر پوتین میاندازند، اما عطو انگار قطره شده و در زمین فرو رفته بود. روزنامهها مدتی درباره او هیچچیز نمینویسند ولی یک سال بعد ناگهان گذرش به اطراف بجنورد میافتد، در حالیکه برای خودش دارودستهای تشکیل داده و شرارتش را از سر گرفته است.
روزنامهها مینویسند یکی از همدستان دستگیرشدهاش اعتراف کرده که عطو یک سال گذشته را مخفیانه و در کوههای هزارمسجد سر کرده است و با دعوت از اشراری که میشناخته بهدنبال تشکیل یک گروه جدید بوده است. عمر شرارت عطو هم دیری نمیپاید و او و همدستان دزدش بالاخره ۹ مهر سال ۱۳۰۹ خورشیدی دستگیر میشوند. البته عطو اعدام نمیشود؛ قاضی حکم بدتری برای او در نظر میگیرد و پس از محاکمه دستور میدهد عطو را در میدان شهر مصلوب کنند تا ذرهذره جان دهد.